متعصب كسى است كه فقط از يك دريچه ، عالم را میبیند ولى نمى تواند پشت پنجره های دیگر بایستد و به جهان نگاه بیاندازد.
ما بايد بتوانيم خودمان را در جاى ديگران قرار دهيم ،
اگر آدمى نتواند خود را در جاى ديگران قرار دهد و به جاى ديگران فكر كند ، كارش به تعصب مي كشد .
اگر كسى فكر كند براى نگاه به عالم فقط و فقط يك پنجره وجود دارد ، خواه ، ناخواه او متعصب است و يك فرد اگر بخواهد متعصب نباشد بايد بتواند خودش را از دريچه اى به دريچه ديگر منتقل كند .
وقتى چشم انداز عوض شد ، مى فهمد كه دنياگونه اى ديگری نيز هست [یا حداقل میتواند باشد] . تعصب فقط و فقط ناشى از اين است كه آدم نمىتواند پايش را از كفش خودش بيرون آورد و در كفش ديگرى بگذارد .
يك ضرب المثل جالب انگليسى مى گويد :
«يك بار هم پايت را در داخل كفش من كن» ، یعنی يك بار هم [که شده] بيا و جای من و از ديدگاه من به عالم نگاه كن .
به تعبير ، كانت ، خوب است ما گاهى به جاى ديگران فكر كنيم . نه براى اين كه فكرمان را به آنها القا كنيم و آنها را پیرو خود سازيم ، بلكه براى اين كه ببينيم عالم در نظر ديگران چگونه است . البته اين نحوه برخورد مربوط به يك تيپ شخصیتی[ايده آل] است .
: مطالب مرتبط
○ چگونه در روابط ِ یکدستمان اسیر میشویم !؟
امروزه در جامعه ، ما بيشترين رنج را ، از ناحيه افراد متعصبی مى بريم كه فقط از زاویه دید خودشان به اين عالم نگاه مى كنند و اصلاً تصور نمى كنند كه ممکن است زاویه دید ديگرى نیز وجود داشته باشد
برای متعصب بودن ، فرقی نمى كند كه پنجره من ، مدرن باشد و آن پنجره ديگر ، سنتى .
اگر فرد مدرن هم حاضر نباشد از پنجره سنتى به عالم نگاه كند ، اين فرد هم در مدرن بودن خودش تعصب دارد .
همچنان كه سنتيان چون نمى توانند از پنجره مدرنيزم به عالم نگاه كنند ، در سنتى بودن خود متعصب هستند .
يكى از فوايد جدى مطالعه كتاب هاى مختلف اين است كه اگر خودتان هم نمى توانيد پنجره اى به روى عالم بگشاييد ،
حداقل اگر [نویسنده ای ، یا متفکری ]شما را دعوت كرد تا از طريق کتابش [یا افکارش ] از پنجره او به عالم نگاه كنيد ،
[برای یک بار هم که شده]دعوت اورا بپذیرید .