مدتهاست در جمهوری اسلامی رسم شده برای کسانی سالگرد ، یادبود ، گرامیداشت و بزرگداشت میگیرند که سالهاست هیچ وقعی به حرف هایشان نمی نهند .
مطهری یکی از همان شخصیت هاییست که در سالهای اخیر با برنامه ریزی یا بدون برنامه ریزی ، به چرخه فراموشی سپرده شده است ولی همچنان هرسال سالروز شهادتش را به عنوان روز معلم گرامی میدارند ، اما مگر گرامی داشتن به پخش چهارتا گل و شیرینی و تقدیرنامه است !!
مگر نه اینکه متفکرین هر جامعه به مثابه شاقولی هستند که از انحراف حکومت از جاده اصلی که همانا در خدمت و برای مردم بودن است جلوگیری میکنند و قبل از وقوع هر حادثه هشدار میدهند و باعث هشیاری و جلوگیری از خواب آلودگی مسئولین میشوند .
از همین رو گرامی داشتن یک متفکر یعنی در راه و مسیر او و آرمان های او گام برداشتن ، نه فقط مزارش را گلباران کردن و یا روزی در تقویم را بنامش نامگذاری کردن .
اما چیزی که اینروزها مدام از حال و روز جامعه مشاهده میکنیم با اهداف و خواست مطهری فرسنگ ها فاصله دارد .
چه میکنید با این تناقض ها !!
سوال اینجاست که اگر مطهری را قبول ندارید ، چرا برایش بزرگداشت میگیرید و از او تجلیل میکنید آنهم نه یک سال و دو سال و سه سال بلکه چهل و سه سال !! بگذارید خاطره اش ، منشش ، باور ها و آرمان هایش فراموش شوند .
اما اگر قبولش دارید که اینگونه هم ادعا میکنید پس چرا عملا خلاف اصول و منشش حرکت ورفتار میکنید !!
مگر او نگفت :
این انقلاب به شرطی در آینده محفوظ خواهد ماند و به شرطی تداوم پیدا خواهد کرد، که قطعاً مسیر عدالت خواهی را برای همیشه ادامه بدهد. یعنی دولتهای آینده واقعاً و کلاً در مسیر عدالت اسلامی گام بردارند، برای پر کردن شکافهای طبقاتی اقدام کنند. تبعیضها را واقعاً از میان بردارند و برای برقراری یک جامعه توحیدی به مفهوم اسلامی آن، نه مفهومی که دیگران گفته اند، زیرا که تفاوت بین این دو از زمین تا آسمان است، تلاش کنند.
من تأکید میکنم اگر انقلاب ما در مسیر برقراری عدالت اجتماعی به پیش نرود، مطمئناً به نتیجه نخواهد رسید و این خطر هست که انقلاب دیگری با ماهیت دیگری جای آن را بگیرد.
اما نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که در این انقلاب اساس کار بر اخوت اسلامی باید بنا نهاده شود. یعنی آنچه را دیگران با خشونت و فشار تامین میکنند در این انقلاب باید با ملایمت و از روی میل و رضا و برادری انجام گیرد .
از آنجا که ماهیت این انقلاب ماهیتی عدالت خواهانه بوده است، وظیفه حتمی همگی ما این است که به آزادیها به معنای واقعی کلمه احترام بگذاریم، زیرا اگر بنا شود حکومت جمهوری اسلامی، زمینه اختناق را به وجود بیاورد، قطعاً شکست خواهد خورد. البته آزادیها غیر از هرج و مرج است و منظور ما، آزادی به معنای معقول آن است. هر کس باید فکر و بیان و قلمش آزاد باشد و تنها درچنین صورتی است که انقلاب اسلامی ما، راه صحیح پیروزی را ادامه خواهد داد.
(پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۵۹-۶۳)
مگر این باور او نبود که :
اعلام میکنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد .
هر مکتبی که به ایدئولوژی خود ایمان و اعتقاد و اعتماد داشته باشد، ناچار باید طرفدار آزادی اندیشه و آزادی تفکر باشد و به عکس هر مکتبی که ایمان و اعتمادی به خود ندارد جلوی آزادی اندیشه و آزادی تفکر را میگیرد. اینگونه مکاتب ناچارند مردم را در یک محدوده خاص فکری نگه دارند و از رشد افکارشان جلوگیری کنند. این همان وضعی است که ما امروز در کشورهای کمونیستی میبینیم. در این کشورها، به دلیل وحشتی که از آسیب پذیر بودن ایدئولوژی رسمی وجود دارد، حتی رادیوها طوری ساخته میشود که مردم نتوانند صدای کشورهای دیگر را بشنوند و در نتیجه یک بعدی و قالبی، آنچنان که زمامداران میخواهند، بار بیایند. من اعلام میکنم که در رژیم جمهوری اسلامی هیچ محدودیتی برای افکار وجود ندارد و از باصطلاح کانالیزه کردن اندیشهها خبر و اثر نخواهد بود. همه باید آزاد باشند که حاصل تفکرات و اندیشههای اصیلشان را عرضه کنند. البته تذکر میدهم که این امر سوای توطئه و ریاکاری است. توطئه ممنوع است، اما عرضه اندیشه اصیل آزاد. همانطور که رهبر و امام ما مکرر گفته اند در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده غیر اسلامی هم دارد، آزاد است. اما اجازه توطئه و فریب کاری نمیدهیم. احزاب و افراد در حدی که عقیده خودشان را صریحاً میگویند و با منطق خود به جنگ منطق ما میآیند، آنها را میپذیریم. اما اگر بخواهند در زیر لوای اسلام، افکار و عقاید خودشان را بگویند ما حق داریم که از اسلام خودمان دفاع کنیم و بگوییم که اسلام چنیین چیزی را نمیگوید. حق داریم بگوییم بنام اسلام اینکار را نکنید. همچنین آزادی بحث و گفتگویی را گمان نمیکنم در جایی دیگر نظیری بتوان برایش پیدا کرد.»
(پیرامون انقلاب اسلامی، صص ۱۱- ۱۷)
آیا هم او نبود که این نامه را نوشت !!؟ :
من در همین دانشکده، چند سال پیش نامه ای نوشتم به شورای دانشکده و در آن تذکر دادم یگانه دانشکده ای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص بدهد به مارکسیسم همین دانشکده الهیات است. ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه استادی که واقعا مارکسیسم را شناخته باشد و به آن مومن باشد، و مخصوصا به خدا اعتقاد نداشته باشد. میباید به هر قیمتی شده از چنان فردی دعوت کرد تا در این دانشکده مسائل مارکسیسم را تدریس کند. بعد ما هم میآئیم و حرفهایمان را میزنیم. منطق خودمان را میگوئیم. هیچ کس هم مجبور نیست منطق ما را بپذیرد. نباید اینگونه فکر کرد که چون اینجا دانشکده الهیات است، نباید در آن مارکسیسم تدریس شود. خیر مارکسیسم باید تدریس شود، آن هم توسط استادی که معتقد به مارکسیسم است.
(سخنرانی در دانشکده الاهیات-پیرامون انقلاب اسلامی، آزادی تفکر و عقیده، شهید مرتضی مطهری)
آیا این مطالب از او بارها و بارها در همین جمهوری اسلامی به چاپ نرسیده است !!؟ :
مقام حکومت، ملازم با مقام قدسی و اولوهیت نیست
در نوشتههای خودم تصریح کردهام که هر مقام غیرمعصومی که در وضع غیرقابل انتقاد قرار گیرد، هم برای خودش خطر است
و هم برای اسلام ؛
ضمن اینکه مانند عوام فکر نمیکنم که هر که در طبقه مراجع قرار گرفت مورد عنایت خاص امام زمان است و مصون از خطا و گناه و فسق. اگر چنین چیزی بود شرط عدالت بلاموضوع میشد
(مجموعه آثار شهید مطهری جلد ۱۹ صفحه ۵۵۸)
اسلام به حقوق فطری و عدالت تکوینی قائل است
(مجموعه یادداشتها، ج۳ ص ۲۳۸)
اسلام آزادی را فوق حق میداند. (همان، ص ۲۴۳).
هر انسانی که پا به این جهان میگذارد، چون انسان است دارای حقوقی است و از این رو میتواند (بلکه باید) آنها را مطالبه کند و در برابر تضییع آنها ساکت نماند.
چگونه میتوان مقاومت در برابر تضییع مال را جهاد و فداشدن برای آن را شهادت نامید اما برای تضییع حقوق و آزادیها چنین حکمی صادر نکرد؟!
جنگ برای حقوق انسانیت، مشروع و مفید است .
(مجموعه آثار، ج۲۰ ص ۲۴۵)
«امر به معروف مصداق دفاع از حقوق انسان است» و به همین جهت باید (آن را) مقدس بشماریم چون دفاع از حقوق انسانهاست .
(همان، ص ۲۴۴)
حاکمان دینی نه تنها ملزم به رعایت حقوق و آزادیهای شهروندی هستند و نه تنها مطالبه این حقوق از سوی مردم ناپسند نیست، که حاکمیت، خود موظف به آموزش این حقوق به مردم است.
(مجموعه یادداشتها ج ۳ ص ۲۳۵)
و البته از شئون آشنایی به حقوق این است که تنها به آشنایی و معرفت حقوق اکتفا نشود بلکه یک نوع حس و غیرتی فوق منابع مادی در افراد پیدا شود نظیر حس دفاع از ناموس… از این بالاتر اینکه حقوق، مقدس شناخته شود و فداشدن برای حق، فداشدن در راه خدا و در راه عالیتر تلقی شود.
(همان، ص ۲۳۴)
یکی از موجبات عقبگرد مذهبی این است که اولیای مذهب میان مذهب و یک نیاز طبیعی تضاد برقرار کنند؛ مخصوصا هنگامی که آن نیاز در سطح افکار عمومی ظاهر شود.
درست در مرحلهای که استبدادها و اختناقها در اروپا به اوج خود رسیده بود و مردم تشنه این اندیشه بودند که حق حاکمیت از آن مردم است، از طرف کلیسا یا طرفداران کلیسا و یا با اتکا به افکار کلیسا این فکر عرضه شد که مردم در زمینه حکومت فقط تکلیف و وظیفه دارند نه حق.
همین کافی بود که تشنگان آزادی و دمکراسی و حکومت را بر ضد کلیسا بلکه بر ضد دین و خدا به طور کلی برانگیزد.»
(مجموعه آثار، ج۱۶، ص ۴۴۲)
من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار می دهم که خیال نکنند راه حفظ معتقدات اسلامی، جلوگیری از ابراز عقیده دیگران است. از اسلام فقط با یک نیرو می شود پاسداری کرد و آن علم است و آزادی دادن به افکار مخالف و مواجهه روشن و صریح با آنها .
(مرتضى مطهرى، پيرامون انقلاب اسلامى، ص ۱۹)
گیرم که اینهارا ندیده اید و نخوانده اید ،
آیا در سخنرانی های موجود ، فریادهایش را درباره لزوم احترام به آزادی بیان و کرامت انسانی نشنیده اید !!
براستی اگر او اینروزهارا میدید ، با دیدن معلمان و کارگران محبوس ، با دیدن شکاف طبقاتی ، ویژه خواری ، تریبون های دریده و …. چه میگفت !!
و چه نازیبا که ببینی کار به جایی رسیده است که مدعیان ظاهری جمهوری اسلامی ، نه تنها به نظرات سایر متفکرین و نواندیشان شاخص ایران و جهان ، که حتی برای نظرات تئوریسین خودشان نیز ارزشی قائل نمیشوند .
متفکری که صداقتش را در راه باور به اصول و اهدافش ،
با اهدای خون خود به اثبات رسانید .
آن مطهری را که از او دم میزنید ، نمیشناسیم ، ولی با این اوضاع لطفا برای این مطهری بزرگداشت نگیرید .