عموم جامعه چندیست از دو حزب اصلی اصلاح طلب و اصول گرا رد شده و زیر پرچم هیچکدام سینه نمیزنند ، اما این رد شدن ، رو به جلو نبوده و نتیجه آن ناامیدی از ساختارها و آرمان هاست و سود آن در جیب دشمنان این آب و خاک .
در این یادداشت به این چرایی پرداخته و سعی میشود به اندازه وسع و عقل محدود نویسنده ، راه حلی برای برون رفت ازین شرایط ارائه شود .
نکته ؛
هر کجا از طیف سیاسی نام برده میشود به معنای سنت فکری رفتاری غالب آن حزب و گروه است و نه تک تک اعضای آنها .
ناگفته نماند که درین مطلب از هرکه نام به میان آمده ، شرح و روایت اینروزهای اوست ، نه فرداهایشان .
چرا که صاحب این قلم از فرداهای خویش کاملا بیخبر است ، چه رسد به فرداهای دیگری .
پیشاپیش باید گفت این مطلب حتما دارای کاستی ها و نقاط ضعف هایی خواهد بود که تکمیل آنرا به اندیشه های منصف ، پویا و خردورز شما خواهم سپرد .
گفتیم که :
عموم جامعه چندیست از دو حزب اصلی اصلاح طلب و اصول گرا رد شده و زیر پرچم هیچکدام سینه نمیزند ، اما این رد شدن ، رو به جلو نبوده و نتیجه آن نتها ناامیدی از احزاب ها که ناامیدی از ساختارها و آرمان هاست و سود آن در جیب دشمنان این آب و خاک .
چرا !؟
در دهه پنجم انقلاب ۵۷ ،اکثریت مردم دیگر در اصول گرایان ، اصول نمیبینند ، و در اصلاح طلبان ، اصلاح .به زبانی ساده ؛ اصول گرایان اصلاح را فراموش کردند
و اصلاح طلبان ، اصولشان را .
هر جناح اقتصاد دان ،دکتر،مهندس،منبری،مداح، شاعر ، منتقد ، جامعه شناس ، فیلمساز و … مخصوص به خود را دارد . یک گروه از عاشورا درس مذاکره میگیرد و گروه دیگر درس مقاومت .
هردو گروه تا دلت بخواهد نیروی سایبری دارند .
اما در منازعات حزبی غالب هیچ کدام ، البته که اخلاق نیست ، باور به دنیای پس از مرگ که هیچ ، باور به خود مرگ هم نیست .
اگر افراطیون اصولگرا حاضرند به قیمت زیر پا گذاشتن آزادی های فردی و آزدی بیان ، استقلال و امنیت کشور و طبقه رانتی خود را حفظ کنند ؛
در جناح اصلاح طلب هم هستند بسیار افرادی که حاضرند با حربه تبلیغاتی و صرفا شعاری آزادی های فردی ، استقلال ، امنیت و تمامیت ارضی کشور را فدای طبقه رانتی و اوهام خود کنند .
افراطیون اصولگرایی با مغزهای منجمد شده غرب ستیزند بی آنکه وجوه مثبت غرب را بپذیرند و افراطیون اصلاح طلب با مغز های مسخ شده ، غرب پرستند بی آنکه ماهیت غرب را ببینند
و در این صف طولانی غرب ستیزی و غرب پرستی ، دریغ از یک غرب شناس .
هردو جناح اقتدار گرایی خاص خودشان را دارند .
منتها همیشه ویترین اصلاح طلب ها زیباتر و شکیل تر از اصولگراها چیده میشود ،
آنهم به پشتوانه شعارهای عامه پسندیست که در نهایت با فروپاشی کشور همپوشانی دارد و از همینرو توسط ده ها شبکه ماهواره ای ضد ایرانی و اسلامی مثل BBC سالهاست که ضریب میگیرند و برایشان به رایگان تبلیغ میکنند .
اصول گرایان همیشه به چیزهایی اشاره کرده اند که برای مردم خیلی عینی و ملموس و قابل درک نیست ، مثل استقلال و امنیت ملی .
ولی در مقابل اصلاحطلبان به گزاره های ملموس و قابل لمس اشاره میکنند مثل کنسرت ، حجاب و …
منتها اصولگرایان در حماقت خودشان صادق تر از اصلاح طلبان هستند در بلاهت خودشان .
حداقل اینها حماقتشان تولید داخل و بومی است و آنها حتی بلاهتشان هم وارداتی و غربی ،
و نمیفهمند که حقوق شهروندی و استقلال و امنیت ملی لازم و ملزوم یکدیگر هستند . هرکدام بدون دیگری ، ره به جایی نخواهد برد .
حرف های قشنگ اصلاح طلبان بسان قصه سیندرلا و کفش طلا ، ارجاعی در دنیای واقعی ندارد ،
همه چیز را در مذاکره میبینند ،
آنهم مذاکره بدون ضمانت اجرا ،
بعد وادادن در مذاکره و شکست ،
و باز دوباره برداشتن عَلَم مذاکره ، مذاکره .
سر و ته غالب اصلاحطلبان را که بتکانی ، از آنها یک باور و اعتقاد راسخ بیرون میاید ؛ ((امضای جان کری تضمین است )) .
اصلاح طلب های قلابی که حاضر نیستند برای هیچ چیز از خودشان هزینه بپردازند .
همیشه بر روی نیازهای لحظه ای مردم سفره معرکه گیری پهن کرده اند و البته موج سواری .
سروته اصولگرایان را هم که بتکانی از آنها بوی تغییر نمیشنوی ، اصول گرایان قِشری . نه فهم درستی از جمهوریت دارند و نه قرائت های متفاوت از دین را برمیتابند .
اصلاحطلبان از بابت هزینه همیشه معاف بودهاند
چرا که تاوان اشتباهات شان را می اندازند گردن حاکمیت و چوبش را نظام می خورد ،
اگر کار درستی هم انجام بدهند که نمی دهند ، از هنرمندی و هوش و ذکاوت خودشان میدانند ، اما اگر گند بزنند که همیشه میزنند ،
قطعا حاکمیت و نیروهای فشار نگذاشتند و مانع کارشان شدند ، والا اینها ۳ سوته میتوانستند ایران را سوییس کنند ،
برای همین همیشه شعارهای شان در حد همان آب و صابون حسن روحانی ، مبتذل و وقیح مانده است .
اصول گرایان در زمان مدیریت طیف مخالف خودشان بر کشور
اشتباهات رقیب را جار میزنند
اما به خودشان که میرسد ، انتقاد از خودشان را تضعیف نظام میدانند و فوری پای ارزشها را وسط میکشند .
کارهای غیر قانونی برادر روحانی حرام سیاسی است ،
اما کارهای غیر قانونی امام جمعه موقت تهران، شامل برخورد مومنانه میشود ،
ولی هردو در افتتاح بانک خصوصی و خلق تورم و نقدینگی در وفاق بسر میبرند .
افراطیون اصولگرا همه را از قطار انقلاب پیاده میکنند اما افراطیون اصلاح طلب قطار را به سوی دره هدایت میکنند .
اصلاح طلبها نمیفهمند که اگر کشتی غرق شد ، هیچ قایق نجات جداگانه ای برای آنها تعبیه نشده ،
و اما اصول گراها تا کشتی را به کوه نزنند ، دست بردار سیاست های احمقانه شان نیستند .
اصلاح طلبان همیشه از جمهوری اسلامی به عنوان رحم اجاره ای و یک دایه رایگان استفاده کرده اند .
دهه هشتاد ، همین کار را میخواستند با آقای سیستانی انجام بدهند ، که خیلی زود تیرشان به سنگ خورد .
مَثل تناقضات اصلاح طلبان مَثَل پوشش سر مریم رجوی و در عین حال پاهای لختش است ،
دَم از مردم زدن و تلاش برای تحریم و فشار بیشتر بر مردم ایران .
دیگی که برای آنها نجوشد را واژگون خواهند کرد .
مَثل اصولگرایان اما ، حکایت امانوئل مکرون است ،
حمایت از اغتشاشات در ایران ،
و اما سرکوب اعتراضات مسالمت آمیز در فرانسه .
اصولگرایان نمی فهمند ،
اما اصلاح طلبان نمی خواهند بفهمند ،
اصولگرایان واقعیت را نمیبینند ،
و اصلاح طلبان حقیقت را ،
اصلاح طلبان دروغ میگویند و اصولگرایان راست را کتمان میکنند.
اصلاح طلب ها با کمترین حرارت مثل پلاستیک از هم وا میروند و اصول گرایان با کمترین وزش بادی مثل بُتُن سخت و سنگ میشوند .
درین گرو کشی ها ، نه مردم جای دارند و نه کشور .
۸ سال دعوای شخصی هاشمی رفسنجانی با احمدی نژاد فاتحه مملکت را خواند ،
همان هاشمی که گفته بود ؛ هر خری خواست رییس جمهور بشود ، بشود ، ولی احمدی نژاد نشود .
جرم افراطیون اصلاح طلب انحراف ازمسیر انقلاب و ارزش های انقلاب ۵۷ است و جرم افراطیون اصولگرایی خودانقلابی پنداری و و خودرا مالک قطار و ریل دانستن .
با این همه ، خروجی بلاهت اصلاح طلبان ، استقلال ایران نیست هرچند که شعار های خیلی قشنگ میدهند ،
شاید حماقت اصولگرایان تاب بیشتری برای یکپارچه نگه داشتن جغرافیای این مرز و بوم داشته باشد اما در نهایت حتما به انفجار نیروی درونی خواهد انجامید .
فکر نکنید تفاوت مدیریت این دو طیف ، انتخاب بین سوییس شدن و کره شمالی شدن است
البته که نه ، حد اعلی دست فرمان نهایی هردوی اینها افغانستان شدن است نه چیزی بیشتر ،
منتها افغانستان اشرف غنی و افغانستان طالبان
باید طرحی نو درانداخت
جامعه این را به خوبی فهمیده که باید از هر دوی اینها گذشت ، و درین مسیر بسر میبرد ،
اما بعد ازین گذار چه باید کرد ،
سراغ چه نیرویی باید رفت و چه سبک و سیاقی را باید در پیش گرفت !؟
اول باید بببینیم که با چه تفکری و چه کسانی تا اینجا آمده ایم تا معلوم شود با چراغ به دنبال چه نیرویی باید گشت !!
پس اول بیایید ببینیم کجا هستیم تا در ادامه مشخص شود کجا باید برویم .
به این دوگانه ها توجه کنید :
کیهان /هم میهن
تسنیم / اعتماد
شرق / مشرق
فارس / سازندگی
جشنواره عمار / جشن حافظ
صداو سیما / فیلیمو و شبکه خانگی
سید محمد خاتمی / سید احمد خاتمی
مصباح یزدی / علوی بروجردی
احمدی نژاد / میر حسین
میرباقری / کروبی
حداد عادل / لاریجانی
زاکانی / تاجزاده
میرسلیم / عارف
سعید جلیلی / علی مطهری
جواد ظریف / قدیری ابیانه
صادق کوشکی / شریفی زارچی
بانکی پور / مصطفی مهرآیین
محمد تقی اکبرنژاد / احمد رهدار
محسن برهانی / جلیل محبی
حسین شریعتمداری / فرید مدرسی
امیرحسین ثابتی / آذری جهرمی
رحمت الله بیگدلی / حمید رسایی
سردار نقدی نه سردار شمخانی
سردار سعید قاسمی / سردار حسین علایی
محمود سریع القلم / حسن عباسی
حشمت الله فلاحت پیشه / نصرالله پژمانفر
محمد علی ابطحی/ غلامرضا قاسمیان
رضا رشیدپور / محمدرضا شهبازی
علی رضوانی / عادل فردوسی پور
ابوالقاسم طالبی/ سعید روستایی
شهیندخت مولاوردی / بهاره جنگروی
آیا محمد خاتمی درست میگوید یا احمد خاتمی !؟
صادق کوشکی درست میگوید یا شریفی زارچی ؟
محمد تقی اکبرنژاد درست میگوید یا احمد رهدار ؟
سردار سعید قاسمی یا سردار حسین علایی ؟
امیر حسین بانکی پور یا مصطفی مهرآیین ؟
محسن برهانی یا جلیل محبی ؟
سعید جلیلی یا علی مطهری ؟
زاکانی یا تاجزاده !؟
هیچکدام
پس آیا حرف همه اینها اشتباه است !؟
پاسخ ، باز هم هیچکدام است .
پس چه ؟
اینها هرکدام بخشی از واقعیت را میبینند و میفهمند و از ادراک بخش دیگری از واقعیت خواسته یا ناخواسته ناتوان هستند .
عده ای در واقعیت موجود مانده اند و عده ای در واقعیت مطلوب
آدمها و جریانهایی که نام بردم هرکدام یک طرف بام را گرفته اند و در این سالها نشان دادند جز حیطه فکری خودشان ، از گفتگو با آنکسی که آنطرف میز نشسته عاجزند ،
و چنان در گفتمانشان فرو رفته اند که نمیتوانند خودشان را جای دیگری بگذارند و یک بار هم که شده از منظر او به دنیا نگاه کنند ، دوگانه موشک و پوشک ، دوگانه چرخ اقتصاد و چرخ سانتریفیوژ ، انقلابی و ضد انقلاب ، با حجاب و بی حجاب ، میدان و دیپلماسی ، سازش و چالش و …
از همین عدم توانایی ادراکی نشات میگیرد .
برای همین است که هر طیف غیر از خودشان و هم فکرانشان ، نظرات متفاوت طرف مقابل را نمیبینند و نمیشنوند .
و هرچه دعوای اینها فاصله مردم و حاکمیت را بیشتر میکند ، خطر فروپاشی و کوچکتر شدن این شمایل گربه در نقشه جهان بیشتر میشود .
مطالب مرتبط
واقعیت علیه واقعیت : سخنی کوتاه با احمد زیدآبادی
چه باید کرد !؟
ما نیاز به نیروی سومی داریم ، نیرویی که
بلد باشد همزمان در چندین عرصه ببیند ، بشنود ، فکر کند
و در چندین جبهه شمشیر بزند .
آینده ایران نیاز به یک ترکیب و تلفیق بسیار پیچیده دارد ،
اگر بخواهم با مثال بگویم ؛ تلفیق دو خاتمی ، سید احمد و سید محمد .
سید محمد خاتمی که اینروزهای کشور بی نصیب از دستپخت سیاست های خارجی ساده انگارانه اش نیست و سید احمد خاتمی که توصیه های سیاست های داخلی اش در خطبه های نماز جمعه روی اعصاب مردمی که هر روز فقیر تر میشوند ، رژه میرود .
با اینهمه ، رویکرد هرکدام در جایی میتواند آبادگر و تسهیل کننده امور باشد و در جایی ویران کننده .
اگر میشد سید محمد خاتمی را که آبراهام لینکلن ، رییس جمهور سابق و مقتول امریکا را شهید خواند و تازه کم مانده بود برای نوه و نتیجه اش از بنیاد شهید ایران حقوق و مقرری تعیین کند ، میبردیم به وزارت کشور تا رواداری و گفتگوی با معترضان داخلی امری نهادینه شود ، و اگر میشد سید احمد خاتمی را اما از پشت تریبون نمازجمعه فرستاد به جایی در سیاست خارجه و مذاکرات هسته ای ، تا وندی شرمن با احمد جان احمد جان کردن ، نتواند برجامی را توی پاچه ملت ایران کند که بعد از ۱۰ سال نه میوه دارد و نه حتی سایه و بعد از اینهمه مدت کم کم صدای گَندهایی که آقایان در مقوله ی اسنپ بک زده اند یکی یکی دربیاید ، چه ها که نمیشد .
اما متاسفانه نمیشود .
در تاریخ نگاه کنید ،
هرگاه جای این دو نفر و به تبع آن کارکردشان عوض شده ، چه عواقبی که به بار نیامده است .
ظریف ، جواد آقا یا همان جواد جان وندی شرمن دقیقا همان آدمیست که ما میخواهیم ، منتها آن نسخه خارجی اش را برای ایران و آن نسخه ایرانی اش را برای خارج . جواد آقا در خارج از کشور و در مواجهه با دیپلمات های موبور و چشم رنگی ، خنده از لبانش نمی افتد ، پاسخگو ، مبادی آداب ، با وقار ، خستگی ناپذیر ، خواستنی ،تو دل برو ، اصلا یک تکه هلو ، خارجی که میبیند ،مخصوصا از نوع اروپایی و امریکایی اش ،چشمهایش برق میزند و لپهایش گل می اندازد ، درست مثل عروسی که در حجله زفاف به انتظار داماد نشسته است و لحظه شماری میکند ، اما در داخل و در مواجهه با رسانه های داخلی و هم وطنانش کلافه ، اخمو ، لجوج ، دایورت ، خودمختار ، مغرور ، متکبر ، بی حوصله ، بی اعصاب ، خسته و آماده پرخاش و تهاجم .
خب این تغییر هم از محالات است ،
چراکه هنوز بعد فاجعه ی اسنپ بک ، جناب ظریف نتنها پشیمان و نادم که نیست بلکه برای تبرئه خودش دارد به صورت همه از جمله منافع ملی ایران چنگ می اندازد و بجای پاسخگویی ، حمله میکند .
شاید با شنیدن این اوصاف به کلی ناامید شده باشید
محمد خاتمی کجا و احمد خاتمی کجا !!
جواد جان وندی شرمن کجا و دکتر ظریف داخل کجا !!
درست است که این ترکیب بسیار پیچیده و درعین حال کمیاب و نادر است اما به شهادت جسد غرق به خون امیر کبیر در حمام فین کاشان ،
با تمام نایابی ، همیشه تاریخ بصورت اندک شمار و بدون اینکه فرصت ضریب گرفتن را بیابد حضور داشته است هرچند نمیخواهند و نمیگذارند دیده شود .
فقط کافیست این پرده های مصنوعی و حب و بغض های لیستی و احساسی را کنار بگذاریم .
خب چه کسی ، دقیقا چه کسی !؟
نیروی سوم
این نیروی سوم چیست و چه ویژگی دارد !؟
نه با اینها نه با آنها
در کنار تمام اسطوره هایی که این آب و خاک تا به امروز به خود دیده ،
ایران امروز مصطفی چمران هایی میخواهد که با یک دستشان قلم موی نقاشی و با دست دیگرشان سلاح حمل کنند .
نمیخواهم فقط از کسانی بگویم که دیگر نیستند ، پس میکوشم از از آدمهای زمینی در دسترس نام ببرم .
آدمهایی که به قول سیمین دانشور ، رَخت چرکشان را خانه همسایه نمیشویند ،
یا به قول یعقوب علی شور ورزی
به زیر پای بی دستان ، زمین هستند
و به چشم زورمندان ، آسمان
آدمهایی که در جبهه خارجی علیه تجزیه ایران و اما در جبهه داخلی همزمان با مغزهای بتنی و متعصب و زنگ زده و همچنین تفکرات غرب زده و وا داده و آغوش گشوده بر هژمون غرب مقابله میکنند .
آدمهایی که نه سلطه گری امریکای بیرون را خواب و خیال میدانند و نه از سلطه امریکایی های داخل غفلت ورزیده اند .
نه اسرائیل بیرون را به رسمیت میشناسد
و نه اسرائیلی های بانکی و خودرویی چپاولگر داخلی را .
که هرکس به یکی پرداخته و دیگری را رها کرده ، یا مغرض است و یا از ناآگاهی دارد روی تردمیل میدود .
آدمهایی که برایشان فساد فساد است چه با فکول و کراوات باشد و چه با ریش و یقه بسته و عمامه ،
و هر کس این را میبیند و چشم بر آن دیگری بسته ، یا هنوز کودک است ، و یا در انتفاع .
انسان های ذو ابعادی که با مطالبه خستگی ناپذیر و تندشان یقه ی مسئولینی که با ادبیات و فکر دهه شصت می خواهند کشور را اداره کنند سفت چسبیده اند
اما همزمان استدلال های بیاساس غرب گرایان و رویا فروشیشان را نیز نقش بر آب میکنند .
همان جمع بین اصول و اصلاح .
همان کسانی که فهم درستی از استقلال و امنیت ملی دارند اما همزمان حقوق مدنی و آزادی های اجتماعی را به تمامی ارج می نهند .
ادمهایی که حقوق و تکالیف را لازم و ملزوم یکدیگر میدانند ،
کسانی که نه در واقعیت موجود مانده اند و نه در واقعیت مطلوب که هردو را همزمان باهم میبینند .
بگذارید از آن آدمهای ذهنی به صورت مصداقی نام ببرم ، کسانی که نه اسم حزبش مطبوعشان، که مرام و رسمشان اعتدال است ،
البته نه از جنس بنفش بازی .
در دانشگاه ؛ بیژن عبدالکریمی :
از معدود متفکران روشنفکر بومی ، باذوق و آگاه و ایرانی است .
تکلیفش با خودش مشخص است .او میداند چه میخواهد ، و چه نمیخواهد .
از دانشگاه اخراج میشود ، اما همزمان میداند اخراج کنندهها همه ی حکومت نیستند .
فهم درستی از روابط بینالملل و ساختار قدرت در جهان دارد ، و غرب را از ورای قاب شبکه های تلویزیونی و اینستاگرام دیده است .
از تکانه های احساسی پرهیز دارد و مخاطبش را هم از این گسل ها دور میکند .
او زبان گفتگو با طیف مقابل خودش را بلد است .
نیروی وسط است ، نه وسط باز ، یعنی برخلاف لیستهای انتخاباتی ، دربست مخلص هیچ کس ، هیچ جریان و هیچ گروهی نیست .
نه آدمهارا و نه جریان هارا صفرو و صد و دیو و دلبر نمیبیند ،
از معدود آدمهایی است که از همه طرف و از همه طیف ها فحش میخورد واین از عوارض نه دربست با این بودن و نه دربست با آن بودن است .
اهل هم اندیشی است ، حتی از منتقدین و مخالفینش هم دعوت به گفتگو میکند .
از صنعت نظامی ایران تمام قد دفاع میکند ، اما همزمان توی سر صنعت خودرو سازی عقب افتاده و رانتی داخلی میزند و آنرا مورد بازخواست و توبیخ قرار میدهد .
انسانهای باورمند به ارزش های انقلاب ۵۷ و آماده از خودگذشتگی را یک نیروی تاریخی برای عبور از بحران ها میداند ، اما همزمان نیروی رخنه کرده در بانک های خصوصی و تولید کننده نقدینگی و تورم را دزد و تاراج کننده معیشت ایرانیان میخواند که مردم را به خاک سیاه نشانده اند .
از پاسداری که با حقوق ۲۰ میلیونی پشت لانچر ضد هوایی مینشیند و جان خودش را فدای مردم و میهنش مینماید با نام قهرمان یاد میکند و از پاسداری که با رانت در کار برج سازی و مال سازی است اعلام برائت .
علیه اسرائیل و امریکا و نظام سلطه به شدت موضع میگیرد اما همزمان مطالبهگر حقوق مدنی و پایمال شده شهروندان ایرانی است و به نمایندگی از آنها یقه حاکمیت را رها نمیکند .
عبدالکریمی ، ترمزی معقول برای افراط و تفریط های هر دو طیف فکری است و در برابر زیاده خواهی هر دو جناح و مصادره ایران و سنت های ایرانی ایستاده است .
از او مینویسم چون علاوه بر آن شایستگی هایی که دارد ، بسیار تنهاست . نگاه نکنید بعضی حرفهای اورا تسنیم و فارس و بعضی ازین کانال های به ظاهر انقلابی … بازتاب میدهند ،
خود این رسانه ها از آنجایی که حافظان وضع موجود شناخته میشوند بیشتر ضد تبلیغ هستند تا تبلیغ و برایش بیشتر دشمن میتراشند تا همراه .
از آنطرف اصلاح طلبان تا بتوانند میکوبندش . خدا نکند در یکی از گفتگو هایش( ض ) را ( ز ) تلفظ کند ، از روشنفکرنماهایی که دربرابر تجاوز امریکا و اسرائیل ساکت بودند بگیر تا شبکه های خارجی ، تا همین کانال تلگرامی گیز میز و آن شخصیت کارتونی یوتیوب ، زئوس ِ آتئیست و امثالهم …
با حملات توپخانه ای و زنجیره ای به صورت هماهنگ علیهش وارد عمل میشوند .
هر طیف بدشان نمی آید یکی چون اورا مصادره کنند ، اما نگاه وسط او مصادره پذیر نیست زیرا اگر امروز راست ها را نقد میکند ، نمیگذارد این خوشحالی برای چپ ها خیلی باقی بماند ، و سریع شلنگ را روی آنها هم میگیرد .
در حوزه ؛ محسن قنبریان :
او در قامت یک عالم حوزوی تراز اول ، جمع بین اصول و اصلاح است .
همانقدر استقلال و امنیت ملی را پیگیری میکند که احقاق حقوق شهروندی را . هیچکدام را به نفع دیگری مسکوت نمیگذارد .
صادق ، صبور و منصف است و در مواضعش ترازوی عدالت اجتماعی،حقوق شهروندی ،استقلال و امنیت ملی ، سیاست خارجه و سیاست داخله را به خوبی متوازن نگه داشته است .
متعهد به باورهای دینی اش است اما درمواضعش نه افراط دیده میشود و نه تفریط . در او نه اصول فروشی میبینی و نه اصلاح بازی . از نقد گفتمانی که به آن تعلق دارد ابایی ندارد و همیشه عمیق ترین آسیب شناسی ها و جدی ترین نقدهارا از این طیف انجام داده است .
کلامش عاری از هرگونه تعصب ، توهین ، تخریب ، تمسخر ، سرزنش و مملوء از محبت ، مدارا ، برادری ، عدالت ، دلسوزی ، خیرخواهی و پدری است .
حوزوی این مدلی ، باسواد ، دور اندیش ، روادار و حقیقتا اهل گفتگو خیلی نایاب است .
صحبت هایش ترازوی خوبی است ، برای آنهایی که از ارزشهای انقلاب ۵۷ عقب افتاده اند و آنهایی که جلو زده اند .
حرفهای بسیار عمیقی دارد :
🔻تسهیم عادلانه بین کارگر و کارفرما ضرورت انقلابی گری است
🔻آنهایی که آقا آقا میکنند ، موقع دفاع از حقوق کارگر کجا هستند !؟
🔻وقتی مالیات از اشراف نباشد،مالیات از خانه خالی نباشد به اسم اسلام ، یک الیگارشی رقم میخورد!
امتحان کنید ، در اولین فرصت حرفهایش را بشنوید .
در رسانه ؛ علی علیزاده :
پدرش زندانی سیاسی قبل انقلاب است و بعد از انقلاب هم در دهه ۶۰ بخاطر یک پاستور بازی ساده که امروز بچه های دبستان توی پارک بازی میکنند ، به همراه دایی اش شلاق میخورد .
از اوایل جوانی معترض جمهوری اسلامی و وضع موجود بوده و همزمان از انصار حزب الله تهران کتک خورده و سرش شکسته .
برای ادامه تحصیل به انگلیس مهاجرت میکند و چه سفر مبارکی .
کسی چه میداند اگر او ایران مانده بود و وطنش را از قاب بی بی سی و صدای امریکا میدید و زندگی میکرد ، امروز کجا بود ،
اما او از چهار دیواری ایران سربرآورد و از آسمان به سرزمین مادری اش نگریست و چه نگاه خجسته ای .
از معدود کسانی است که شور و شعور سیاسی را توامان دارد .
علیزاده با برنامه هایش ، انصافا و به حق سهم بزرگی در ارتقای فهم و سواد سیاسی اجتماعی کنشگران ایرانی داشته .
تک و تنها ، با حوصله و بلدوزر وار جلو میرود ، یک بوکسور ماهر در رینگ منافع ملی ایران است و همزمان در چند جبهه مقابل دشمنان ایران ایستاده .
همه جناح چپ و راست در ایران را بتکانی ، یک علیزاده ندارد .
ازآنجایی که تاکسی دربست هیچ فرد و گروه و جناحی نیست از همه طرف فحش میخورد .
یکی از مهمترین وجوه تمایزاتش با غالب برنامه سازان ، سطح بالای سواد سیاسی اش است و قلم ، تحلیل و بیان مستقل خودش را دارد .
خیلی ها برنامه میسازند ، ولی اکثراً پاشش اطلاعات است ، اما علیزاده درس سیاست یاد میدهد ، درس چگونه فکر کردن .
در دوره ای که جمهوری اسلامی فضای رسانه و فجازی را کاملا باخته ، تکرار میکنم در دوره ای که جمهوری اسلامی فضای رسانه و فجازی را کاملا باخته ،
تلویزیون اینترنتی جدال ، علاوه بر دانشگاه بودن ، با همان استودیو برنامه سازی خانگی کوچک که به وسعت یک اتاق است ، چند سالی است که جور کم کاری های نهاد فشل صداوسیما را با آنهمه بودجه هزار ملیاردی و آنهمه خدم حشم کشیده است ،جدال از بدو تولدش صدای بیصدایان،کارگران،طبقات محروم و پاتوقی برای آدم های ملی و ایران دوست بوده است و از برای این همه ، چند تشکر به او بدهکاریم .
علیزاده درکنار تخصص ، انسان آزادی است . همانقدر که منتقد سفت و سخت و جدی مواضع تاجزاده است ، اما بارها به حکم زندان او اعتراض کرده و درخواست آزادی اش را داشته است .
میتوان با همه یا قسمتی از مواضع این افراد موافق و یا مخالف بود ،
اما امید آنکه دلیل همه موافقت ها و مخالفت های ما فقط و فقط حفظ یکپارچگی ایران و سربلندی مردم باشد و نه خوش آمدها و بدآمدهای شخصی و حزبی و جناحی که همه ما به زودی در پیشگاه وجدان ، تاریخ و خدا مسئول خواهیم بود .
اسامی که در این یادداشت و در قالب نیروی سوم نام بردم ، نه بر اثر ارادت و خوش آمد ، که حاصل بررسی و ارزیابی چند ساله نوشته ها ، مصاحبه ها ، مناظرات و موضع گیری های آنان نسبت به اتفاقات داخلی و خارجی بوده است .
حتماً آدمهای شریف و نجیب فراجناحی دیگری نیز در این مرز و بوم هستند که توفیق آشنایی با آنها را نداشتهام .
در انتها باز هم یادآور میشوم
این مطلب حتما دارای کاستی ها و نقاط ضعف هایی است که تکمیل آنرا به اندیشه های منصف ، پویا و خرد ورز شما خواهم سپرد .
