یکی از شبهای پاییزی دهه ۹۰ بود …
دولت دوم بنفش تازه روی کار آمده بود و هنوز دی ماه و آبان ماه ها بوقوع نپیوسته بودند که به دعوت یکی از دوستان در جلسه ای خصوصی شرکت کردم .
طیف های مختلفی در جلسه حضور داشتند .
گفتگو ها پیرامون مسائل روز جامعه بود و ۲ ساعتی نیز به طول انجامید .
ساعت ۱۲ شب ، افراد یکی یکی خداحافظی کردند و رفتند .
بعد از آن گفتگویی خودمانی و خصوصی تر میان سه نفر از چهره های مطرح عرصه های ادبی/هنری ،
فرهنگی/جتماعی و سیاسی شکل گرفت .
بحث به دولتِ برسر کار کشید .
یکی از آن ۳ نفر که فرد شناخته شده ای در حوزه ی سیاست بود و در انتخابات ریاست جمهوری ، از کسانی که به اتفاق دوستان نزدیکش برای پیروزی دولت تدبیروامید فراوان تلاش کرده و خودش را به آب و آتش زده بود و بعد از انتخابات (با اینکه حتی یک سلول بدنش به جمهوری اسلامی باور نداشت ، در کمال ناباوری و با تایید وزارت اطلاعات) در پست حساس و مهمی گماشته شده بود گفت :
ما از اول هم میدانستیم که آقای روحانی اینکاره نیست و ………
(نقطه چین ها حرف های خیلی ناجوری بود که گفتنی نیست) .
من از شنیدن جمله ما از اول هم میدانستیم متعجب شدم ، اما نه به اندازه ای که از جمله دومش .
چهره شناخته شده ی ادبی/هنری پرسید ؛ میدانستید !!
میدانستید و برای رای آوردن فلانی این همه زمین و زمان را بهم دوختید !؟
و او با قاطعیت جواب داد بله .
در ادامه ، شخصیت فرهنگی/اجتماعی ، متعجب تر از نفر قبلی ، ازگوینده جمله
{ما از اول هم میدانستیم} پرسید :
پس چرا با علم به عواقب پیش رو ، تا جایی که توانستید برای رای آوردن شخص روحانی سنگ تمام گذاشتید !؟
پاسخ خیلی عمیق و تامل برانگیز بود .
او خیلی کوتاه گفت :
چون مقصدی که ما به دنبالش بودیم ؛ از مسیر روحانی میگذشت .
برآیند این دو جمله میگوید ؛ وقتی مقصد ، هرچه که بود، کاملا آگاهانه انتخاب گردیده ، قائدتا ، وضعیت کنونی کشور که در آنیم (بخش بزرگی از این شرایط محصول آن دوران است)به عنوان قطعات یک پازل دقیقا حساب شده کنار هم چیده شده اند .
بعد از جلسه و در مسیر برگشت و حتی بعدها ، بارها به جمله ی معنادار آن شخص فکرکردم .
و شاید اینروزها هم اندیشیدین به آن خالی از لطف نباشد .
مقصد کجا بود که باید فقط از مسیرروحانی آنهم با اینهمه هزینه میگذشت !!
چرا افراد بسیار معدودی با برنامه ریزی و علم به نتایج فاجعه بار دولت روحانی ، آگاهانه و بی پروا اعتبار سیاسیشان را قمار کردند و در ازای این فداکاری چه بدست آوردند و یا خواهند آورد !؟
در این سالها چقدر به مقصدشان نزدیک شده اند و برای رسیدن به اهدافشان قرار است چقدر دیگر هزینه کنند !؟
آنروزها ؛ لوکوموتیو دولت دوم بنفش تازه داشت آرام آرام به راه می افتاد و از ایستگاه ، هنوز فاصله چندانی نگرفته بود .
پاییز سال بعد در حالی از راه رسید ، که چند روزی از فوت آن شخص سیاسی ، به علت بیماری میگذشت . حال که دستش از زندگی کوتاه هست ، خدایش بیامرزد ، گرچه خیلی زود رخت سفر بست و نتیجه تلاش ها و برنامه ریزی هایش را ندید .
مقصد کجا بود !؟
